بانک سخنان بزرگان
سعي نكن به يك خوك آواز خواندن ياد بدهي؛ هم وقت خودت را هدر مي دهي و هم خوك را اذيت مي كني.((مارك تواين))
نوشتن ده جلد كتاب فلسفه آسانتر از آن است كه انسان تنها يك قاعده و دستور تنها را به مرحله ي اجرا و عمل درآورد.((لئو نيكولايويچ تولستوي))
در دنيا لذتي كه با لذت مطالعه برابري كند، وجود ندارد.((لئو نيكولايويچ تولستوي))
يك زندگي مطالعه نشده، ارزش زيستن ندارد.((سقراط))
جامعه زماني حكمت و سعادت مي يابد كه مطالعه، كار روزانه اش باشد.((سقراط))
زندگي بدون تحقيق و جستار ارزش زيستن ندارد.((سقراط))
اگر اثري بي همتا از يك نابغه به ذهني معمولي پيشكش شود، آن ذهن ساده از آن اثر همان اندازه بهره مند مي شود كه يك نفر مبتلاي به نقرس از دعوت شدن به مجلس رقص. يكي فقط به جهت تشريفات به مجلس مي رود و آن ديگري تنها به جهت عقب نماندن از قافله كتاب را مي خواند.((آرتور شوپنهاور))
هر اندازه هم كه آيندگان، نويسنده اي را بزرگ و ستودني و آموزنده بيابند باز هم در زمان حياتش در چشم معاصران، ضعيف و زبون و بي مزه مي آيد.((آرتور شوپنهاور))
خواندن زندگينامه يك فيلسوف به جاي مطالعه ي آثارش مانند ناديده گرفتن يك نقاشي و توجه به ساخت قاب آن است.((آرتور شوپنهاور))
هوش و استعداد خود را پرورش بده، اما نه از راه مطالعه صرف، بلكه با تفكر توام با عمل. تمايل بيشتر دانشمندان به مطالعه شبيه تلمبه است؛ خالي بودن مغزهاي خودشان موجب مي شود كه افكار مردم ديگر را به سوي خود بكشند؛ هركس زياد مطالعه كند به تدريج قدرت تفكر [ خود ] را از دست مي دهد.((آرتور شوپنهاور))
اهل فضل كساني هستند كه مطالعه ي خود را در ميان صفحات كتابها انجام داده اند.((آرتور شوپنهاور))
انديشمندان و نوابغ كساني هستند كه مستقيماً به سراغ كتاب طبيعت رفته اند.((آرتور شوپنهاور))
نسبت انديشه اي كه مطالعه مي كنيم با آنچه كه به ذهن خودمان مي رسد، نسبت فسيل گياهي ماقبل تاريخي است با گياهي كه در رستنگاه خود جوانه مي زند.((آرتور شوپنهاور))
دست گرفتن كتاب براي دور كردن افكار شخصي، معصيتي در برابر روح القدس است.((آرتور شوپنهاور))
مطالعه، انديشيدن با ذهن ديگري است.((آرتور شوپنهاور))
مطالعه ي افكار يك مؤلف مانند خوردن ته مانده ي غذاي ضيافتي است كه به آن دعوت نشده ايم، يا مانند به تن كردن لباسي است كه يكي از مهمانان به گوشه اي نهاده است.((آرتور شوپنهاور))
نسبت يك متفكر با يك فيلسوفِ كتابي مانند نسبت شاهدي عيني به يك نفر تاريخدان است.((آرتور شوپنهاور))
مطالعه، ذهن را با افكار شخص ديگري پر مي كند كه شيوه ي تفكرش اغلب سواي شيوه ي تفكر ما است.((آرتور شوپنهاور))
يك ذهنِ حقيقتاً توانا همواره قاطعانه و به روشني مي داند كه چه مي خواهد بگويد، خواه بوسيله ي نثر، نظم و يا موسيقي.((آرتور شوپنهاور))
يك دانشمند ميانه حال با هدف تسلط بر تدريس و تاليف به مطالعه مي پردازد. سر او به معده و روده هايي مي ماند كه غذا بدون هضم شدن از آنها عبور مي كند.((آرتور شوپنهاور))
مادام كه نويسنده با هدف سياه كردن و پر كردن كاغذ به نوشتن مي پردازد، در حقيقت بر سر خواننده كلاه مي گذارد، آن را تا روي چشمش پايين مي كشد و فريبش مي دهد، زيرا وانمود مي كند كه چيزي براي عرضه دارد.((آرتور شوپنهاور))
بهترين آثار نويسندگان بزرگ، درست هنگامي خلق مي شوند كه بي هيچ چشم داشتي و يا در ازاي اندك مبلغي به نوشتن مي پردازند.((آرتور شوپنهاور))
آنچه كه نويسندگان انديشمند را تحريك به فكر مي كند خود موضوع است. به همين جهت انديشه ايشان بي درنگ متوجه موضوع مي شود. تنها در ميان ايشان مي توانيم نويسندگاني را بيابيم كه نامشان جاودان خواهد شد.((آرتور شوپنهاور))
اثر هيچ كس جز آن نويسنده اي كه سنگ معدن نوشته ي خود را به گونه اي مستقيم از معدن ذهن خود يعني از تامل خود استخراج مي كند ارزش خواندن ندارد.((آرتور شوپنهاور))
چه بسيار مي آموخت مرد، اگر تنها آن ميزان آموختني كه در كتب خودش موجود است مي دانست!((آرتور شوپنهاور))
خطايي عظيم تر از اين ممكن نيست كه تصور رود آنچه اخيراً نوشته شده همواره كاملتر است؛ كه آنچه جديداً نوشته شده پيشرفتي است بر آنچه پيش تر نوشته شده؛ كه هر تغييري به معناي پيشرفت است.((آرتور شوپنهاور))
رابطه قلم با انديشه، رابطه عصا با راه رفتن است، اما بدون عصا راحت تر مي توان گام برداشت و آنگاه كه قلمي هم در دست نيست بهتر مي توان انديشيد. مرد تنها آن زمان كه فرسودن آغاز مي كند تمايلي به دست بردن به عصا و قلمش مي يابد.((آرتور شوپنهاور))
لازم است بر سر نويسنده بي نام و نشان، يعني يك شارلاتان ادبي فرياد زد كه اگر شجاعت آن را نداري كه آنچه را درباره مردم مي گويي آشكارا تصديق كني بهتر است زبان تهمت خود را نگاه داري.((آرتور شوپنهاور))
همه نويسندگان بزرگ مي كوشند افكارشان را به حد ممكن خالصانه، قاطعانه، واضح و به ايجاز بيان كنند.((آرتور شوپنهاور))
نويسنده بايد حرفي براي گفتن داشته باشد. آه! البته منظور حرفهاي زياد است.((آرتور شوپنهاور))